::..کتاب عمر..::

   اسیر سایه دیوارای زندانم
 ز هرچه کرده دلم پیش از این پشیمانم 
 در این زمان که پریدن گناهِ چلچله هاست
 دگر درون قفس بی نفس نمی مانم
 طلوع آبی پرواز خوش را ای عشق
 من از کتیبه پیشانی تو می خوانم
 بیا چو ابر بر این خشکسال و هم ببار
 که چون کویرم و چشم انتظار بارانم
  کتاب عمر مرا فرصت مروری نیست
  که تا نگاه کنی می رسی به پایانم .
                                                                            عباس

::..جدول کلاسیک..::




::..افــقــی
1- پایتخت بهاری هخامنشیان – در حال گریختن 2- پشتیبان – دیکتاتور انگلستان – مقابل 3- اجداد – کتاب آسمانی مسلمانان – نام ترکی 4- اسب چاپار – همکاری – اغاز 5- هرگزنه – قسمت پائین لباس – سرکش و متمرد – نفس خسته 6- سنگ طلق – رفتگر 7- وقت و هنگام – زادگاه سراینده بوی جوی مولیان – در گرانبها 8- نمو – مرکز ایالت جورجیای امریکا – اتش 9- نقاب – ریشه سوسن کبود – دیکته 10- بار درخت – مرکز پرو 11- دنبال – جای امن – شکافته – گوشت زیر گونه 12- کشور صنعتی اروپا – فریبنده - کشتی جنگی 13- علامت مفعولی – پسوند مکتب ها – نزدیکی 14- درد – اثر منظوم سعدی شیرازی – وفا کننده به عهد 15- رسوب – سرزمین عجائب .

::..عــمــودی
1- شغلی د رادارات و بانکها – دستگاه نمایش فیلم 2- دوش و کتف – اشاره به دور – بلدرچین – نسل و فرزند 3- همه و جملگی – تا زمانیکه – اول شخص مفرد 4- گریبان – وام – از مصالح ساختمانی 5- حمله – نام دیوی در شاهنامه – حرف نداری 6- تردید – ساختمان – یار غم – هر چیز آویخته 7- بیماری زردی – دوستی و محبت – گرانبها 8- دوا – موسسه – صف 9- پیامبر نقاش – خسیس – شرط 10- گیاه کتیرا – آسیب و آفت – برکه – چوب خوشبو 11- نقش هنری – توانگران – زین و برگ اسب 12- بیت ها – دوات – نژاد اسلاو 13- دبنیا آوردن – هنر هفتم – گیاه 14- وارسته – دارائی – وسط – نت چهارم 15- جهالت – کشیش دربار تزار روسیه .

::..پر محبّت می رویم..::



  رفتن نیرو می خواهد. حتی آب هم نمی تواند راکد باشد. می پیچد در خود و دانسته یا نا دانسته می رود؛ حتماً رو به جلو. باد و جاذبه زمین و کشش؛ آب را به جلو می رانند. امّا آب نه می داند کجا می رود و نه می داند چرا می رود. شاید یک فرق آب با بشر باشد؛ شاید. رفتن نیرو می خواهد. پر خروشترین هیجانات بشری دانسته یا نادانسته از محبّت آب می خورند. محبت الهی شاید محبتی باشد که هل می دهد بشر را در زندگی. شاید که نه حتماً نیروی رفتن بشر؛ محبت است. زلال می دهد؛ امتحانش پر ضرر نیست. رفتن نیرو می خواهد؛ محبت؛ رابطه های انسانی را حتی اگر جاذبه ها و نیازها تعیین کنند. بدون محبت؛ بدون مهر رفتن موثر در کار نخواهد بود. پیروزی و موفقیت از رفتنی شکل می گیرد که خود مهری پشتوانه داشته باشد. آنها که سال ها؛ کوشش خود را بر اساس یک واژه چهار حرفی بنانهاده اند؛ حتی اگر اثری بر جای نگذارند بعد از خود؛ بی تردید ریشه های