::..جدول..::






::افقی:

1- چادر کشتی – شرط بستن 2- مخزن کالا – کالبد 3- ثروتمند – از سنگهای قیمتی – عدد منفی 4- نوعی یقه – زد و بند – درون دهان 5- ضمیر جمع – ساحل دریا – جانوری با پوست قیمتی 6- پی در پی – شهری در هندوستان 7- طرد و دفع – رهبر سیاسی 8- تخت .و سریر – از ورزشهای رزمی 9- سوار کار – وطن ما – ابر غلیظ 10- موجود افسانه ای – گیاهی خودرو – ماشین ارتشی قدیم 11- گندم – برادر کمبوجیه – پایدار 12- شتر مرغ امریکائی – تاج و دیهیم 13- غرغر کردن – از هنرهای زیبای ترسیمی .

::
عمودی

1- لوز – تنگه ای در دریای سیاه 2- ساکت – مجانی 3- دوا – لباس کشباف – چوب خوشبو 4- ساختمان ستارگان – زشتی 5- الفبانی ابادانی – سرود و نغمه – سلام 6- متکا – از پادشاهان ساسانی 7- مرد خداشناس – اکسیر 8- اثر شاتوبریان فرانسوی – شهری در قبرس 9- امیدوار – راه کج – سست و بی حس 10- کوهی در امریکای جنوبی – توسری خور چکش – رغبت 11- سربه انگلیسی – فرمانروائی – مسابقه اتومبیل رانی 12- نمک نشناس – اشاره تاکید به نزدیک 13- رفراندوم – خیمه بزرگ صحرائی .

::..گل ها را مواظب باش..::



  باشد ولی این جادّه ها این جادّه های تشنه در رنج است
  این قریه های خسته دور از صحبت خوشبوی نارنج است

  حالا همین انسان که روزی تا صفای سیب ها می رفت
  در قبض و بسط لحظه ها؛ درگیر خواهش های بغرنج است

  دیری است آن الهام های تازه هم بر در نمی کوبند
  در این هبوط بی غزل علم نفس گیر و دم آهنج است

این زندگی های ملال انگیز از عرفان و گل خالی است
دنیا مجال مصلحت اندیشی مردان شطرنج است

گل بود ایمان دریا بود طوفان و تماشا بود
حالا ولی در ذهن ها رویای کمرنگی از آن پنج است

با این همه انسان به سمت ارغوان ها باز خواهد گشت
آن سوی این ویرانگی ها وسعتی لبریز از گنج است

بادی می آید سبز؛ مردان قدیم قریه می گویند
فردا تمام جادّه ها در سایه سرشار نارنج است

فردا کسی از فصل گل های سپید یاس می آید
و می برد تا سبزها روح کبودی را که در رنج است

شاعر به سمت تپه ها برگرد و گلها را مواظب باش
حالا تمام حرف هایت خالی از الفاظ بغرنج است.

::..آمدی؛ حالا چرا‌ ؟..::



  آمدی؛ جانم به قربانت؛ ولی حالا چرا ؟
 بی وفا؛ حالا که من افتاده ام از پا؛ چرا ؟
 نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
 سنگدل این زودتر می خواستی؛ حالا چرا ؟
 عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
 من که یک امروز مهمان توام؛ فردا چرا ؟
 نازنینا؛ ما به ناز تو جوانی داده ایم
 دیگر اکنون با جوانان ناز کن؛ با ما چرا ؟
 شور فرهادم؛ به پرسش به زیر افکنده بود
 ای لب شیرین؛ جواب تلخ سربالا چرا ؟
 ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
 اینقدر با بخت خواب آلود من لالا؛ چرا ؟
 آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
 در شگفتم من؛ نمی پاشد زهم دنیا چرا ؟
 در خزان هجر گل؛ ای بلبل طبع حزین
 خامشی شرط وفاداری بود؛ غوغا چرا ؟
 شهریارا؛ بی حبیب خود نمی کردی سفر
 این سفر راه قیامت می روی تنها چرا ؟